معنی فارسی infraposing
B1فرایند قرار دادن چیزی در زیر یا بین سایر عناصر برای بهتر کردن سازمان یا ساختار.
The act of positioning something beneath or between other items.
- OTHER
example
معنی(example):
آنها در حال قرار دادن فایلهای اضافی زیر برای روشنایی هستند.
مثال:
They are infraposing additional files for clarity.
معنی(example):
قرار دادن دادهها زیر، در سازماندهی اطلاعات کمک میکند.
مثال:
Infraposing data helps in organizing the information better.
معنی فارسی کلمه infraposing
:فرایند قرار دادن چیزی در زیر یا بین سایر عناصر برای بهتر کردن سازمان یا ساختار.