معنی فارسی infrapose

B1

قرار دادن چیزی زیر یا بین دیگر اشیاء، مانند لایه‌ها یا مدارک.

To position something beneath or between other things.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند لایه جدید رنگ را زیر قرار دهند.

مثال:

They decided to infrapose the new layer of paint.

معنی(example):

مدرک را زیر مجموعه فایل‌های موجود قرار دهید تا سازماندهی بهتری داشته باشید.

مثال:

Infrapose the document within the existing files for better organization.

معنی فارسی کلمه infrapose

:

قرار دادن چیزی زیر یا بین دیگر اشیاء، مانند لایه‌ها یا مدارک.