معنی فارسی inglobe

B1

عمل ادغام و ترکیب با چیز دیگری.

To enclose within a globe or to combine different elements together.

example
معنی(example):

برای ادغام انرژی، باید تکنیک‌های ذخیره‌سازی خود را بهبود بخشیم.

مثال:

To inglobe the energy, we need to improve our storage techniques.

معنی(example):

آنها هدفشان این است که فناوری جدید را در سیستم‌های موجود خود ادغام کنند.

مثال:

They aim to inglobe the new technology into their existing systems.

معنی فارسی کلمه inglobe

:

عمل ادغام و ترکیب با چیز دیگری.