معنی فارسی initiatively
B1به صورت فعال و خلاق در مواجهه با چالشها یا مشکلات.
In a manner that shows initiative; proactively.
- ADVERB
example
معنی(example):
تیم با ابتکار عمل برای حل مشکلات به محض بروز آنها کار کرد.
مثال:
The team worked initiatively to solve problems as they arose.
معنی(example):
او در جلسه بارش فکری با ابتکار عمل صحبت کرد.
مثال:
She spoke initiatively during the brainstorming session.
معنی فارسی کلمه initiatively
:
به صورت فعال و خلاق در مواجهه با چالشها یا مشکلات.