معنی فارسی innerve
B1تنش یا احساس نگرانی یا اضطراب ناشی از یک عامل محرک.
To stimulate or excite, often referring to emotional or physiological reaction.
- VERB
example
معنی(example):
صدای ناگهانی به نظر میرسید که او را تحت تاثیر قرار داده است.
مثال:
The sudden noise seemed to innerve her.
معنی(example):
او تحت تاثیر اظهارنظر غیرمنتظره قرار گرفت.
مثال:
He felt innerve by the unexpected comment.
معنی فارسی کلمه innerve
:
تنش یا احساس نگرانی یا اضطراب ناشی از یک عامل محرک.