معنی فارسی innerved
B1احساس ناراحتی و اضطراب ناشی از یک کلمه یا عمل شدید.
To be affected mentally or emotionally in a negative way.
- VERB
example
معنی(example):
او بعد از انتقاد احساس ناراحتی کرد.
مثال:
She felt innerved after the criticism.
معنی(example):
کلمات تند او را برای ساعتها ناراحت کرد.
مثال:
The harsh words innerved him for hours.
معنی فارسی کلمه innerved
:
احساس ناراحتی و اضطراب ناشی از یک کلمه یا عمل شدید.