معنی فارسی inness
B1حالتی درونی یا جنبه عمیق وجود انسان.
A state of inner self or consciousness.
- NOUN
example
معنی(example):
درونگرایی او در هنر او منعکس شده بود.
مثال:
Her inness was reflected in her art.
معنی(example):
کاوش در درونگرایی فرد میتواند درمانی باشد.
مثال:
Exploring one's inness can be therapeutic.
معنی فارسی کلمه inness
:
حالتی درونی یا جنبه عمیق وجود انسان.