معنی فارسی inquinate

B1

به معنای سکونت یا زندگی درون یک موجود دیگر.

To inhabit or live inside another organism.

example
معنی(example):

به اینکیونیت یعنی درون موجود دیگری سکنی گزیدن.

مثال:

To inquinate means to inhabit another organism.

معنی(example):

لاروها میزبان خود را اینکیونیت کرده و منجر به تغییراتی در رفتار می‌شوند.

مثال:

The larvae inquinate their host, leading to changes in behavior.

معنی فارسی کلمه inquinate

:

به معنای سکونت یا زندگی درون یک موجود دیگر.