معنی فارسی inquinating
B1عملی که در آن یک موجود به درون موجود دیگری نفوذ میکند.
The act of inhabiting or living inside another organism.
- VERB
example
معنی(example):
رفتار اینکیونیت کردن در بسیاری از روابط همزیستی واضح است.
مثال:
Inquinating behavior is evident in many symbiotic relationships.
معنی(example):
فرآیند اینکیونیت کردن میتواند بر تعادل اکوسیستم تأثیر بگذارد.
مثال:
The inquinating process can affect the ecosystem balance.
معنی فارسی کلمه inquinating
:عملی که در آن یک موجود به درون موجود دیگری نفوذ میکند.