معنی فارسی inring
B1به معنای در قالب یا محیط مشخصی قرار دادن یا شکل دادن به چیزی.
To encircle or arrange in a ring or circular formation.
- OTHER
example
معنی(example):
جواهرات برای شکلدهی به طراحی زیبا آماده شده بود.
مثال:
The jewels were all set to inring a beautiful design.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند جشن را با گلها و موسیقی شکل دهند.
مثال:
They decided to inring the celebration with flowers and music.
معنی فارسی کلمه inring
:
به معنای در قالب یا محیط مشخصی قرار دادن یا شکل دادن به چیزی.