معنی فارسی insatiably
B1به صورت ناسپاس، به معنای نداشتن احساس قناعت.
In an insatiable manner; without a sense of satisfaction.
- ADVERB
example
معنی(example):
او رویای خود را به طرز ناسپاسی دنبال کرد.
مثال:
She pursued her dreams insatiably.
معنی(example):
او به صورت ناسپاسانه غذا میخورد و هرگز احساس سیری نمیکند.
مثال:
He eats insatiably, never feeling full.
معنی فارسی کلمه insatiably
:
به صورت ناسپاس، به معنای نداشتن احساس قناعت.