معنی فارسی inscious

B1

بی‌خبر، حالتی که فرد از آگاهی یا حال حاضر خود غافل است.

Unaware; lacking consciousness or awareness.

example
معنی(example):

واژه 'inscious' حالتی از عدم آگاهی یا بی‌هوشی را توصیف می‌کند.

مثال:

The term 'inscious' describes a state of being unaware or unconscious.

معنی(example):

او به نظر می‌رسید که نسبت به این موضوع که دیگران در حال تلاش هستند، بی‌خبر است.

مثال:

He seemed inscious to the fact that others were struggling.

معنی فارسی کلمه inscious

: معنی inscious به فارسی

بی‌خبر، حالتی که فرد از آگاهی یا حال حاضر خود غافل است.