معنی فارسی inshrined

B1

مقدس یا دائمی شدن در تاریخ یا خاطرات.

To be commemorated or memorialized permanently.

example
معنی(example):

آن عمل در تاریخ ثبت شده است.

مثال:

The deed was inshrined in the annals of history.

معنی(example):

مشارکت‌های او برای همیشه در این کتاب ثبت شده است.

مثال:

Her contributions are inshrined forever in this book.

معنی فارسی کلمه inshrined

: معنی inshrined به فارسی

مقدس یا دائمی شدن در تاریخ یا خاطرات.