معنی فارسی insident

B1

حادثه، رویداد یا واقعه‌ای غیرمعمول یا ناگهانی که معمولاً نیاز به توجه دارد.

An unusual or significant occurrence that typically requires attention.

example
معنی(example):

این حادثه بلافاصله به مقامات گزارش شد.

مثال:

The insident was reported to the authorities immediately.

معنی(example):

در طول تحقیق، آنها اطلاعات بیشتری درباره این حادثه کشف کردند.

مثال:

During the investigation, they discovered more about the insident.

معنی فارسی کلمه insident

: معنی insident به فارسی

حادثه، رویداد یا واقعه‌ای غیرمعمول یا ناگهانی که معمولاً نیاز به توجه دارد.