معنی فارسی inspective
B1دارای ویژگیهای مربوط به بازرسی و بررسی دقیق.
Relating to or characterized by careful examination.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهیت بازرسی این کار نیاز به توجه دقیق داشت.
مثال:
The inspective nature of the task required careful attention.
معنی(example):
او ذهنی بازرسی دارد و همیشه جزئیات را تحلیل میکند.
مثال:
He has an inspective mind, always analyzing details.
معنی فارسی کلمه inspective
:
دارای ویژگیهای مربوط به بازرسی و بررسی دقیق.