معنی فارسی inspectorial

B2

مربوط به بازرسی و کنترل کیفیت.

Related to inspection or oversight.

example
معنی(example):

راهنمایی‌های بازرسی برای بهبود استانداردهای ایمنی به‌روز شد.

مثال:

The inspectorial guidelines were updated to improve safety standards.

معنی(example):

او در روش‌های بازرسی برای نقش جدیدش آموزش دید.

مثال:

She was trained in inspectorial practices for her new role.

معنی فارسی کلمه inspectorial

: معنی inspectorial به فارسی

مربوط به بازرسی و کنترل کیفیت.