معنی فارسی instaurate

B2

ایجاد یا برقرار کردن، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا سیاسی.

To establish or set up something, especially in a formal or official manner.

example
معنی(example):

آنها به دنبال ایجاد صلح در این منطقه بودند.

مثال:

They sought to instaurate peace in the region.

معنی(example):

این سازمان هدفش ایجاد برابری در بین اعضایش است.

مثال:

The organization aims to instaurate equality among its members.

معنی فارسی کلمه instaurate

:

ایجاد یا برقرار کردن، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا سیاسی.