معنی فارسی insucken
B1احساس انزوا و دوری از دیگران، به ویژه در یک محیط اجتماعی.
Feeling of resignation or defeat; a state of being detached or isolated.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از شنیدن خبر بد احساس انزوا کرد.
مثال:
He felt insucken after hearing the bad news.
معنی(example):
جو انزوا باعث ناراحتی همه شد.
مثال:
The insucken atmosphere made everyone uncomfortable.
معنی فارسی کلمه insucken
:
احساس انزوا و دوری از دیگران، به ویژه در یک محیط اجتماعی.