معنی فارسی inter-provincial

B1

مربوط به تبادلات، فعالیت‌ها یا سفرها بین استان‌های مختلف.

Relating to or occurring between different provinces.

example
معنی(example):

قطار بین‌استانی شهرهای بزرگ در استان‌های مختلف را متصل می‌کند.

مثال:

The inter-provincial train connects major cities in different provinces.

معنی(example):

توافق‌های بین‌استانی برای افزایش تجارت وجود دارد.

مثال:

There are inter-provincial agreements to enhance trade.

معنی فارسی کلمه inter-provincial

: معنی inter-provincial به فارسی

مربوط به تبادلات، فعالیت‌ها یا سفرها بین استان‌های مختلف.