معنی فارسی interanimated

B1

به معنای زنده شدن و پرانرژی شدن.

Having been brought to life or animated.

example
معنی(example):

صحنه‌های زنده‌شده توجه تماشاگران را جلب کرد.

مثال:

The interanimated scenes captured the audience's attention.

معنی(example):

تصاویر زنده‌شده او خیره‌کننده بودند.

مثال:

Her interanimated illustrations were mesmerizing.

معنی فارسی کلمه interanimated

: معنی interanimated به فارسی

به معنای زنده شدن و پرانرژی شدن.