معنی فارسی intercessorial

B2

میانجی‌گری به فعالیت‌هایی اشاره دارد که در آن شخصی از طرف دیگران درخواست کمک یا دعا می‌کند.

Pertaining to or involving intercession, especially in a religious context.

example
معنی(example):

وظایف میانجی‌گری کشیش برای جامعه حیاطی است.

مثال:

The intercessorial duties of the priest are vital to the community.

معنی(example):

تلاش‌های میانجی‌گری او به حل منازعه بین دو طرف کمک کرد.

مثال:

Her intercessorial efforts helped resolve the conflict between the two parties.

معنی فارسی کلمه intercessorial

: معنی intercessorial به فارسی

میانجی‌گری به فعالیت‌هایی اشاره دارد که در آن شخصی از طرف دیگران درخواست کمک یا دعا می‌کند.