معنی فارسی interchasing

B1

تعقیب متقابل، جستجو و دنبال کردن چیزها یا ایده‌ها به صورت مشترک.

The act of pursuing or exploring collaboratively.

example
معنی(example):

آنها در حال تعقیب متقابل ایده‌ها برای بهبود پروژه هستند.

مثال:

They are interchasing ideas to improve the project.

معنی(example):

کودکان در حال تعقیب متقابل در زمین بازی بودند.

مثال:

Children were interchasing around the playground.

معنی فارسی کلمه interchasing

: معنی interchasing به فارسی

تعقیب متقابل، جستجو و دنبال کردن چیزها یا ایده‌ها به صورت مشترک.