معنی فارسی interchoke
B1اختلال متقابل، وضعیتی که در آن عملکرد یک سیستم تحت فشار یا استفاده زیاد متوقف میشود.
To cause a system to malfunction or fail due to excessive load.
- VERB
example
معنی(example):
ممکن است وبسایت در ترافیک سنگین دچار اختلال شود.
مثال:
The website may interchoke under heavy traffic.
معنی(example):
ما باید سیستم را برای جلوگیری از شکست متقابل کنیم.
مثال:
We should interchoke the system to prevent failures.
معنی فارسی کلمه interchoke
:
اختلال متقابل، وضعیتی که در آن عملکرد یک سیستم تحت فشار یا استفاده زیاد متوقف میشود.