معنی فارسی interchoking
B1به معنای ادغام یا تداخل میان چندین ایده یا مفهوم که میتواند منجر به پیچیدگی شود.
The merging or overlapping of several ideas or concepts leading to complexity.
- NOUN
example
معنی(example):
تداخل مفاهیم بحث را گیجکننده کرد.
مثال:
The interchoking of concepts made the discussion confusing.
معنی(example):
تداخل سبکهای مختلف او یک اثر هنری منحصر به فرد ایجاد کرد.
مثال:
Her interchoking of different styles created a unique artwork.
معنی فارسی کلمه interchoking
:
به معنای ادغام یا تداخل میان چندین ایده یا مفهوم که میتواند منجر به پیچیدگی شود.