معنی فارسی intercolonizing

B1

فرایند استفاده از گونه‌های مختلف برای ایجاد مستعمرات جدید و تعامل‌های اکولوژیکی در یک محیط.

The process of different species colonizing areas together and interacting ecologically.

example
معنی(example):

محققان بر روی گونه‌های بین مستعمره‌ای تمرکز کردند تا تعاملات اکولوژیکی آن‌ها را درک کنند.

مثال:

The researchers focused on intercolonizing species to understand their ecological interactions.

معنی(example):

روش‌های بین مستعمره‌ای می‌توانند تنوع زیستی را در اکوسیستم‌های مختلف ترویج دهند.

مثال:

Intercolonizing methods can promote biodiversity in various ecosystems.

معنی فارسی کلمه intercolonizing

:

فرایند استفاده از گونه‌های مختلف برای ایجاد مستعمرات جدید و تعامل‌های اکولوژیکی در یک محیط.