معنی فارسی intercolonized
B1به حالتی اشاره دارد که در آن چند مستعمره تحت تأثیر و تسلط یکدیگر قرار گرفتهاند.
Having been colonized by multiple colonial powers or influences.
- OTHER
example
معنی(example):
این منطقه توسط قدرتهای مختلف اروپایی مستعمره شده بود.
مثال:
The region was intercolonized by various European powers.
معنی(example):
پس از مستعمرهشدن، سنتهای محلی شروع به تغییر کردند.
مثال:
Once intercolonized, the local traditions began to change.
معنی فارسی کلمه intercolonized
:به حالتی اشاره دارد که در آن چند مستعمره تحت تأثیر و تسلط یکدیگر قرار گرفتهاند.