معنی فارسی intercommune

B1

درون‌جامعه، یک نوع زندگی مشترک که در آن اعضای گروه به طور مشترک فعالیت می‌کنند.

A community where members live together and share responsibilities.

example
معنی(example):

ساکنان درون‌جامعه بر روی پروژه‌های مشترک همکاری می‌کنند.

مثال:

The residents of the intercommune work together on communal projects.

معنی(example):

زندگی در یک درون‌جامعه همکاری و اشتراک را تشویق می‌کند.

مثال:

Living in an intercommune encourages cooperation and sharing.

معنی فارسی کلمه intercommune

: معنی intercommune به فارسی

درون‌جامعه، یک نوع زندگی مشترک که در آن اعضای گروه به طور مشترک فعالیت می‌کنند.