معنی فارسی intercondylic
B1مرتبط با ناحیهای که میان دو کندیل قرار دارد.
Pertaining to the area between two condyles.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منطقه اینترکاندیلیک برای ثبات زانو حیاتی است.
مثال:
The intercondylic area is crucial for knee stability.
معنی(example):
درک آناتومی اینترکاندیلیک در برنامهریزی جراحی کمک میکند.
مثال:
Understanding intercondylic anatomy helps in surgical planning.
معنی فارسی کلمه intercondylic
:
مرتبط با ناحیهای که میان دو کندیل قرار دارد.