معنی فارسی interconnects
B1متصل شدن یا به هم پیوستن اجزا یا سیستمها به منظور عملکرد مشترک یا تبادل اطلاعات.
To connect or link two or more things together.
- verb
verb
معنی(verb):
To connect to one another.
مثال:
The Internet interconnects a set of networks.
example
معنی(example):
سیمها به هم متصل میشوند تا یک مدار کامل تشکیل دهند.
مثال:
The wires interconnect to form a complete circuit.
معنی(example):
شبکههای مختلف به هم متصل میشوند تا کارایی را افزایش دهند.
مثال:
Various networks interconnect to increase efficiency.
معنی فارسی کلمه interconnects
:
متصل شدن یا به هم پیوستن اجزا یا سیستمها به منظور عملکرد مشترک یا تبادل اطلاعات.