معنی فارسی intercrescence

B1

به معنای رشد یا ایجاد مشترک در محیط‌های طبیعی.

The process of mutual growth or combination in biological contexts.

example
معنی(example):

ایجاد مشترک گونه‌ها منجر به یک واریته جدید از گیاه شد.

مثال:

The intercrescence of the species led to a new variety of plant.

معنی(example):

ایجاد مشترک در اکوسیستم‌ها می‌تواند تنوع زیستی را افزایش دهد.

مثال:

Intercrescence in ecosystems can enhance biodiversity.

معنی فارسی کلمه intercrescence

: معنی intercrescence به فارسی

به معنای رشد یا ایجاد مشترک در محیط‌های طبیعی.