معنی فارسی intercrinal
B2به معنای ناحیهای که در آن ارتباطات یا تعاملات صورت میگیرد.
Pertaining to a space designed for interaction or collaboration.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منطقه بینکریدی ساختمان برای همکاری طراحی شده بود.
مثال:
The intercrinal area of the building was designed for collaboration.
معنی(example):
آنها یک فضای کاری بینکریدی برای بهترین همافزایی ایجاد کردند.
مثال:
They established an intercrinal workspace for better synergy.
معنی فارسی کلمه intercrinal
:
به معنای ناحیهای که در آن ارتباطات یا تعاملات صورت میگیرد.