معنی فارسی intercreating
B1فرایند خلق چیزی به صورت مشترک و با تبادل ایدهها.
The act of creating together or in collaboration.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در حال ایجاد یک سبک جدید رقص به صورت مشترک هستند.
مثال:
They are intercreating a new style of dance.
معنی(example):
ایجاد مشترک اشکال مختلف هنر میتواند به نتایج منحصربهفردی منجر شود.
مثال:
Intercreating different art forms can lead to unique outcomes.
معنی فارسی کلمه intercreating
:
فرایند خلق چیزی به صورت مشترک و با تبادل ایدهها.