معنی فارسی interdetermine
B1به معین کردن یا شناخته شدن یک چیز از طریق وابستگی متقابل به چیز دیگر اطلاق میشود.
To determine mutually or in relation to one another.
- VERB
example
معنی(example):
این دو گروه مراحل بعدی خود را بهطور متقابل تعیین خواهند کرد.
مثال:
The two groups will interdetermine their next steps.
معنی(example):
آنها باید استراتژیهای خود را برای همکاری بهطور متقابل تعیین کنند.
مثال:
They need to interdetermine their strategies for collaboration.
معنی فارسی کلمه interdetermine
:
به معین کردن یا شناخته شدن یک چیز از طریق وابستگی متقابل به چیز دیگر اطلاق میشود.