معنی فارسی interdifferentiating
B1عمل متمايز کردن یا مشخص کردن تفاوت‌ها در فرآیند یا روش‌ها.
The act of differentiating or distinguishing between similar entities.
- VERB
example
معنی(example):
تفکیک مفاهیم می‌تواند به درک بهتر منجر شود.
مثال:
Interdifferentiating the concepts can lead to better understanding.
معنی(example):
آنها در تحقیق خود استراتژی‌های مختلف را تفکیک می‌کنند.
مثال:
They are interdifferentiating various strategies in their research.
معنی فارسی کلمه interdifferentiating
:
عمل متمايز کردن یا مشخص کردن تفاوت‌ها در فرآیند یا روش‌ها.
