معنی فارسی interfector

B1

واسط‌پرنده، اجزایی که در نقش‌های خاص در فرآیندهای بیولوژیکی عمل می‌کنند.

An entity that serves as a connecting element in various biological or computational contexts.

example
معنی(example):

واسط‌پرنده در فرآیندهای زیستی نقش کلیدی ایفا می‌کند.

مثال:

The interfector plays a key role in biological processes.

معنی(example):

در ژنتیک، واسط‌پرنده برای تنظیم ژن بسیار حیاتی است.

مثال:

In genetics, the interfector is vital for gene regulation.

معنی فارسی کلمه interfector

: معنی interfector به فارسی

واسط‌پرنده، اجزایی که در نقش‌های خاص در فرآیندهای بیولوژیکی عمل می‌کنند.