معنی فارسی interfederation

B1

توافق یا همکاریکردن بین فدراسیون‌ها برای بهبود و تسهیل فعالیت‌های مشترک.

An agreement or cooperation between federations for improved joint activities.

example
معنی(example):

توافق بین‌فدراسیون همکاری را بین دو کشور تقویت کرد.

مثال:

The interfederation agreement enhanced cooperation between the two nations.

معنی(example):

سازمان‌های ورزشی مختلف یک نهاد بین‌فدراسیونی برای مدیریت رویدادهای بین‌المللی تشکیل دادند.

مثال:

Various sports organizations formed an interfederation to manage international events.

معنی فارسی کلمه interfederation

: معنی interfederation به فارسی

توافق یا همکاریکردن بین فدراسیون‌ها برای بهبود و تسهیل فعالیت‌های مشترک.