معنی فارسی interferent
B1یک ماده یا عامل که تأثیر یا تغییراتی در یک سیستم به وجود میآورد.
A substance or factor that influences or changes a system.
- NOUN
example
معنی(example):
عامل مداخلهکننده در این زمینه برای واکنش حیاتی است.
مثال:
The interferent in this context is critical for the reaction.
معنی(example):
دانشمندان خواص عامل مداخلهکننده را مطالعه کردند تا آزمایشهای خود را بهبود بخشند.
مثال:
Scientists studied the properties of the interferent to improve their experiments.
معنی فارسی کلمه interferent
:
یک ماده یا عامل که تأثیر یا تغییراتی در یک سیستم به وجود میآورد.