معنی فارسی interferential

B2

مربوط به اثرات مداخله‌ای، به حالتی اطلاق می‌شود که در آن یک چیز بر کارکرد یا حالت چیز دیگر تأثیر می‌گذارد.

Relating to or resulting from interference.

example
معنی(example):

اثرهای مداخله‌ای امواج صوتی الگوی آزمایش را تغییر دادند.

مثال:

The interferential effects of the sound waves changed the pattern of the experiment.

معنی(example):

دانشمندان داده‌های مداخله‌ای را برای درک رفتار نور بررسی کردند.

مثال:

Scientists studied the interferential data to understand the behavior of light.

معنی فارسی کلمه interferential

: معنی interferential به فارسی

مربوط به اثرات مداخله‌ای، به حالتی اطلاق می‌شود که در آن یک چیز بر کارکرد یا حالت چیز دیگر تأثیر می‌گذارد.