معنی فارسی interfilamentary

B2

مربوط به نحوه سازماندهی یا تعامل بین رشته‌ها در یک شبکه یا ساختار.

Concerning the manner in which filaments interact or are organized within a given structure.

example
معنی(example):

سازماندهی بین رشته‌ای برای پایداری شبکه بسیار مهم است.

مثال:

The interfilamentary organization is crucial for the stability of the network.

معنی(example):

محققان تعاملات بین رشته‌ای را برای درک عملکرد عضله تجزیه و تحلیل می‌کنند.

مثال:

Researchers analyze the interfilamentary interactions to understand muscle function.

معنی فارسی کلمه interfilamentary

: معنی interfilamentary به فارسی

مربوط به نحوه سازماندهی یا تعامل بین رشته‌ها در یک شبکه یا ساختار.