معنی فارسی interfoliate
B1همپوشانی برگها، به وضعیتی اشاره دارد که برگها به گونهای روی هم قرار میگیرند.
To arrange leaves so that they overlap or alternate with one another.
- VERB
example
معنی(example):
گیاهشناس توجه کرد که چگونه برگها در گونه جدید به هم میپیوندند.
مثال:
The botanist noted how the leaves interfoliate in the new species.
معنی(example):
طراحی گل به گونهای است که گلبرگها به طرز مناسبی به هم میپیوندند.
مثال:
The design of the flower allows the petals to interfoliate perfectly.
معنی فارسی کلمه interfoliate
:
همپوشانی برگها، به وضعیتی اشاره دارد که برگها به گونهای روی هم قرار میگیرند.