معنی فارسی interindicated
B1نشان داده شده، به روابطی اشاره دارد که تحت تأثیر تأثیرات دیگر قرار دارند.
Indicated by or suggested through various observations or data.
- VERB
example
معنی(example):
نتایج با نقاط داده متضاد نشان داده شده بودند.
مثال:
The results were interindicated by contrasting data points.
معنی(example):
روندهایی که نشان داده میشوند، همبستگیهای مهمی را نمایان میکنند.
مثال:
Trends that are interindicated highlight important correlations.
معنی فارسی کلمه interindicated
:
نشان داده شده، به روابطی اشاره دارد که تحت تأثیر تأثیرات دیگر قرار دارند.