معنی فارسی interinfluencing

B1

عمل یا فرایند تأثیر گذاشتن بر همدیگر به صورت همزمان.

The act or process of mutually influencing each other simultaneously.

example
معنی(example):

دینامیک‌های تأثیرات متقابل می‌تواند تصمیمات گروه را تغییر دهد.

مثال:

Interinfluencing dynamics can change group decisions.

معنی(example):

عوامل تأثیرگذار متقابل در بازار منجر به روندهای جدید شد.

مثال:

The interinfluencing factors in the market led to new trends.

معنی فارسی کلمه interinfluencing

: معنی interinfluencing به فارسی

عمل یا فرایند تأثیر گذاشتن بر همدیگر به صورت همزمان.