معنی فارسی interinhibitive

B1

نقش ممانعت کننده که بر یک فرایند یا روند تأثیر می‌گذارد.

Restricting role that influences a process or progression.

example
معنی(example):

اثرهای سرکوبگر می‌تواند پیشرفت در درمان را محدود کند.

مثال:

Interinhibitive effects can limit progress in therapy.

معنی(example):

درک روابط سرکوبگر برای رشد ضروری است.

مثال:

Understanding interinhibitive relationships is essential for growth.

معنی فارسی کلمه interinhibitive

: معنی interinhibitive به فارسی

نقش ممانعت کننده که بر یک فرایند یا روند تأثیر می‌گذارد.