معنی فارسی interinvolving

B1

درگیر کردن چندین جزء یا گروه به طور همزمان.

Involving different elements or groups in a shared process.

example
معنی(example):

این پروژه شامل همکاری چندین دپارتمان است.

مثال:

The project is interinvolving multiple departments working together.

معنی(example):

درگیر کردن فرهنگ‌ها می‌تواند تجربه‌ای غنی ایجاد کند.

مثال:

Interinvolving cultures can create a rich experience.

معنی فارسی کلمه interinvolving

: معنی interinvolving به فارسی

درگیر کردن چندین جزء یا گروه به طور همزمان.