معنی فارسی interjacency
B1همجواری، وضعیت یا ویژگی وجود نزدیک دو یا چند عنصر یا ساختار در کنار یکدیگر.
The state of being adjacent or next to each other.
- NOUN
example
معنی(example):
همجواری میتواند بر توسعه شهری تأثیر بگذارد.
مثال:
Interjacency can affect urban development.
معنی(example):
همجواری ساختمانها بر داینامیکهای اجتماعی تأثیر میگذارد.
مثال:
The interjacency of buildings influences community dynamics.
معنی فارسی کلمه interjacency
:
همجواری، وضعیت یا ویژگی وجود نزدیک دو یا چند عنصر یا ساختار در کنار یکدیگر.