معنی فارسی interlain
B1به هم بافتن یا درهم کردن مواد یا الیاف.
To weave or intertwine layers or materials together.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت پارچهها را برای پروژه دوختش درهم تنیده کند.
مثال:
She decided to interlain the fabrics for her sewing project.
معنی(example):
آنها معمولاً نخهای قرمز و آبی را برای طراحیهایشان درهم میآمیزند.
مثال:
They often interlain red and blue threads for their designs.
معنی فارسی کلمه interlain
:
به هم بافتن یا درهم کردن مواد یا الیاف.