معنی فارسی interlapped
B1همپوشیده، به معنای چیدهشده بهگونهای که لایههای مختلف بر روی هم قرار گیرند.
Arranged or placed over one another in layers.
- verb
verb
معنی(verb):
To overlap mutually, so that each partially covers the other.
example
معنی(example):
کاشیها بهطور همپوشانی چیده شدند تا الگوی قویتری ایجاد شود.
مثال:
The tiles were interlapped to create a strong pattern.
معنی(example):
ساختارهای همپوشان در ساخت و ساز ثبات ایجاد میکنند.
مثال:
The interlapped structures provide stability in construction.
معنی فارسی کلمه interlapped
:
همپوشیده، به معنای چیدهشده بهگونهای که لایههای مختلف بر روی هم قرار گیرند.