معنی فارسی interlocate
B1به معنای مرتبط کردن یا همکاری کردن با دیگران در زمینه خاصی است.
To coordinate or connect different entities or locations.
- VERB
example
معنی(example):
ما باید تلاشهای خود را با شهرهای همسایه مرتبط کنیم.
مثال:
We need to interlocate our efforts with neighboring towns.
معنی(example):
سازمانها قصد دارند منابع را برای حداکثر کردن کارآیی مرتبط کنند.
مثال:
The organizations plan to interlocate resources to maximize efficiency.
معنی فارسی کلمه interlocate
:
به معنای مرتبط کردن یا همکاری کردن با دیگران در زمینه خاصی است.