معنی فارسی interlocated
B1به معنای قرار داشتن در نزدیکی یا در کنار یکدیگر است.
Placed or located in relation to each other; sharing a common site or location.
- VERB
example
معنی(example):
امکانات بهطور همزمان قرار دارند تا دسترسی آسان باشد.
مثال:
The facilities are interlocated for easy access.
معنی(example):
مدرسه با مرکز جامعه همزمان قرار دارد.
مثال:
The school is interlocated with the community center.
معنی فارسی کلمه interlocated
:
به معنای قرار داشتن در نزدیکی یا در کنار یکدیگر است.
