معنی فارسی intermammillary

B2

هسته‌ای در مغز که بین دو پستان قرار دارد و در تنظیم فعالیت‌های خاص مغزی دخالت دارد.

A nucleus located in the brain that plays a role in the regulation of certain brain functions.

example
معنی(example):

هسته بین پستانداران در تنظیم برخی فعالیت‌های مغزی نقش دارد.

مثال:

The intermammillary nucleus is involved in regulating certain brain activities.

معنی(example):

محققان ارتباطاتی بین هسته بین پستانداران و سایر نواحی مغزی پیدا کردند.

مثال:

Researchers found connections between the intermammillary and other brain regions.

معنی فارسی کلمه intermammillary

: معنی intermammillary به فارسی

هسته‌ای در مغز که بین دو پستان قرار دارد و در تنظیم فعالیت‌های خاص مغزی دخالت دارد.